اریک اریکسون یکی از روانشناسان برجستهای است که نظریه بحران هویت را مطرح کرد. نظریات او به حدی در روانشناسی مهم هستند که امروزه اریکسون به عنوان یکی از روانشناسان برجسته شناخته میشود. اریکسون روانشناس آمریکایی آلمانی الاصل است که توانست روانکاوی را رشد دهد.
اریک اریکسون کیست
خانواده اریکسون ( مادر او کارلا آبراهامسن) به یک خانواده سرشناس یهودی در کپنهاگ دانمارک تعلق داشتند. زمانی که کارلا متوجه شد که باردار شده است، مجبور شد که به فرانکفورت در آلمان برود. زیرا بارداری او در خارح از ازدواج بود و این مسئله در خانواده او یک تابو به شمار میرفت. به همین دلیل، هویت پدر اریک هرگز مشخص نشد. اریک در سال 1902 به دنیا آمد و نام خانوادگی سالومونسن او بر او قرار گرفت. پس از آن، کارلا کار خود را در حوزه پرستاری آغاز کرد و سپس به کارلسروهه نقل مکان کرد. در سال 1905، زمانی که اریک سه ساله بود با فردی به نام تئودور هامبرگر که یک متخصص اطفال یهودی بود ازدواج کرد.
در سال 1908، نام خانوادگی سالومونسن تغییر کرد و نام خانوادگی هامبرگر بر او قرار گرفت و در سال 1911 رسما توسط ناپدری خود به سرپرستی گرفته شود. یکی از مواردی که در بیوگرافی اریکسون به چشم میخورد این است که کارلا به اریک گفته بود که تئودور پدر واقعی او است. اما زمانی که اریک به این مسئله پی برد، در تمام زندگیاش حس بدی را تجربه میکرد. هویت یکی از بزرگترین نگرانیهای بزرگ اریک اریکسون بوده است و همین امر باعث شد که او به سمت نظریه پردازی در رابطه با بحران هویت بپردازید. او به سردرگمی هویت اهمیت زیادی میداد و حتی در نوشتههایش میگوید: سردرگمی من در رابطه با هویتم در نوجوانی، گاهی مرا در مرز میان روانرنجوری و روانپریشی قرار میداد.
آشنایی با اریک اریکسون
اریک اریکسون فردی قد بلند، بور با چشمان آبی بود که در آیین یهودی تعلیم دیده بود. اما با توجه به این مسئله که در هویتهای مختلف رشد کرده بود، مورد تعصب دانش آموزان و کودکان یهودی قرار داشت. او در مدرسه به دلیل اینکه دانمارکی بود مسخره میشد. همچنین، در مدرسه دیگری که دانش آموزان مسیحی بودند، او را به دلیل یهودی بودنش مسخره میکردند. اریک علاقه زیادی به هنر، تاریخ و زبان داشت و تمایل نداشت که به مدرسه برود. اما در پایان بدون اینکه دانش آموز درخشانی باشد فاغ التحصیل شد. پدرخوانده او از او خواست به دنشکده پزشکی برود و در این رشته تحصیل کند. اما او به دانشکده هنری مونیخ رفت.
اریک اریسکون از شغل و جایگاهی که ممکن بود در جامعه داشته باشد اطمینان نداشت. همین امر باعث شد که او تحصیلات خود را رها کند و برای مدت زیادی به آلمان و ایتالیا برود و به عنوان یک هنرمند دوره گرد در کنار دوست دوران کودکی خود به نام پیتر بلوس باشد. این سرگردانی برای هویت یهودی او اصلا خوشایند نبود و در طول سفرها به این نتیجه رسید که او هرگز به یک هنرمند تبدیل نخواهد شد و تصمیم گرفت که معلم هنر شود. در همین راستا، یک تاجر او را برای تدریس هنر به فرزندانش استخدام کرد. اریک در این کار خوش درخشید و همین امر باعث شد که او از طریق این تاجر با آنا و آثار زیگموند فروید آشنا شود. زندگینامه اریک اریکسون سرشار از سوالاتی در مورد قوم و مذهب بود و هویتی که دستخوش تغییرات زیادی شده بود.
تجربه و آموزش روانکاوی
یکی از مواردی که به عنوان نقطه عطف در زندگی اریک اریکسون دیده میشود زمانی است که او 25 سال سن داشت و به عوت دوستش پیتر بلوس به وین رفت تا در مدرسه بولینگام برای کودکان مرفه که والدین آنها توسط آنا فروید تحت روانکاوی قرار گرفته بودند هنر تدریس کند. آنا توجه حساسیت اریکسون به کودکان شد و او را تشویق کرد که تحصیل در رشته روانکاوی را در موسسه روانکاوی وین آغاز کند. او در زمینه تجزیه و تحلیل کودکان آشنایی داشت و تحت آموزشهای آنا فروید نیز قرار گرفت. هلن دویج و ادوارد بیبرینگ از جمله کسانی بودند که او را در زمینههای دیگر راهنمایی میکردند. همزمان، اریک اریکسون به روش آموزشی مونته سوری علاقهمند شد و بر رشد و مراحل جنسی کودک نیز تمرکز کرد. در پایان، او در سال 1933 از موسسه روانکاوی در وین فارغ التحصیل شد.
ازدواج اریک اریکسون
در سال 1930، او با یک رقصنده و مجری کانادایی ازدواج کرد و در طی این ازدواج به دین مسیحیت درآمد. زمانی که سه سال بعد، آدولف هیتلر در آلمان به قدرت رسید، کتابهای فروید در برلین سوزانده شد و تهدیدهایی که او دریافت میکرد باعث شد که او به کپنهاگ برود. در این زمان او دو پسر خردسال داشت. در دانمارک، خانواده او نتوانستند تابعیت دریافت کنند و همین امر باعث شد که آنها به آمریکا مهاجرت کنند. اریکسون زمانی که به آمریکا مهاجرت کرد اولین روانکاو کودک بود و سمتهایی را در بیمارستانهای مختلفی از جمله بیمارستان عمومی ماساچوست، مركز راهنمایی قاضی بیكر، دانشكده پزشكی هاروارد و كلینیك روانشناسی بدست آورد و توانست به شهرت زیادی برد. او در سال 1936 هاروارد را ترک کرد و به دانشگاه ییل رفت و کار خود را در انستیتوی روابط اجتماعی ادامه داد.
علایق اریسکون
همین امور باعث شد که اریکسون به زمینههای فراتر از روانکاوی علاقه مند شود و به ارتباطات میان روانشناسی، انسان شناسی و این موارد نیز علاقه نشان داد. او ارتباطات خود را با انسان شناسان بزرگی از جمله مارگارت مید، گریگوری بیتسون و روت بندیکت حفظ کرد. همین امر باعث شد که او نظریه تحول اندیشه را مطرح کند که برگرفته از مطلعات اجتماعی و فرهنگی او بود. او در سال 1938 ییل را ترک کرد و به مطالعه قبیله Siouxدر داکوتای جنوبی پرداخت. پس از آن مطالعه قبیله دیگری به نام قبیله Yurok را در کالیفرنیا آغاز کرد. او به اختلافاتی که در فرزندان این دو قبیله وجود داشت پی برد و به اهمیت وقایع دوران کودکی و تاثیر آنها بر جامعه پرداخت.
در سال 1939 او همراه با خانوادهاش به کالیفرنیا رفت و در آن به تیمی پیوست که مطالعات طولی درباره رشد کودک انجام میداد. همچنین، او یک مرکز خصوصی برای روانکاوی کودک در سانفرانسیسکو افتتاح کرد که شدیدا مورد استقبال قرار گرفت. او کتابی را با عنوان کودکی و جامعه به بازار عرضه کرد که همین امر شهرت او را دو چندان کرد.در سالهای 1951 و 1960 او در مرکز آستین ریگز کار کرد. مرکز آستین ریگز مرکز درمانی روانپزشکی در استوکبریج است که او با جوانانی ارتباط داشت که معلولیت عاطفی داشتند. نورمن راکول یکی از ساکنان این شهر بود که از بیماران این مرکز بود و سرانجام توانست ارتباط دوستی با اریکسون برقرار کند. همچنین، او به عنوان استاد میهمان در دانشگاه پیتزبورگ نیز کار کرد و در آنجا با افرادی به نام بنجامین اسپاک، فرد راجرز آشنا شد.
افتخارات اریک اریسکون تا مرگ
او در دهه 1960 به هاروارد بازگشت و در آنجا به عنوان استاد کار کرد و ده سال در آنجا ماند و در پایان بازنشسته شد. در سال 1973، بنیاد علوم انسانی، اریک اریکسون را برای سخنرانی جفرسون انتخاب کرد که یکی از بالاترین موفقیتهایی است که این رشته نصیب افراد میشود. او سخنرانیاش را در رابطه با هویت یابی اعلام کرد و در سن 84 سالگی کتابی را منتشر کرد. در سال 1994، او دار فانی را وداع گفت و در قبرستان کلیسای جماعت در هارویج به خاک سپرده شد. اریک اریکسون از اینکه هیچ گاه متوجه نشد پدرش چه کسی است بسیار ناراحت بود.
نظریه اریک اریکسون
اریکسون از جمله دانشمندانی است که تمام عمر خود را در زمینه کودکان و هویت یابی کار کرد و نظریه او نیز یک رویکرد تحولی است که مسیر هویت یابی را بررسی میکند و تولد تا سن پیری انسان را در بر میگیرد. او عمر انسان را به هشت مرحله رشد روانی اجتماعی تقسیم بندی کرده است و تعارضات هر مرحله را بیان کرده است.
مفهوم هویت یا بحران هویت یکی از پایههای اصلی در نظریه اریکسون به شمار میرود. این مفهوم میتواند فردیت درونی، احساس تمامیت و ترکیب درونی، احساس پیوستگی با گذشته و حال و احساس ارتباط و همبستگی با عقاید و ارزشهای گروهی را که شخص در آن بزرگ میشود یا مورد حمایت قرار میگیرد، در بر داشته باشد. انسانها در مرحله با بحران و تعارض جدیدی آشنا میشود و یا با این بحرانها کنار میآید یا آنها حل نشده باقی میمانند.
سخن پایانی
تا به اینجا تلاش کردیم اطلاعات کاملی را در مورد بیوگرافی اریک اریکسون در اختیار شما قرار دهیم. اریکسون یکی از دانشمندان بزرگ قرن بیستم است که توانست مفهوم مهمی به نام هویت را وارد روانشناسی کند و تغییرات زیادی را در این زمینه به وجود بیاورد.
موسسه فرینش به عنوان یکی از بزرگترین موسسات آموزش روانشناسی اقدام به برگزاری کارگاه های روانشناسی کرده است و علاقهمندان میتوانند با توجه به نیازهای خود در این کارگاه ها ثبت نام کنند.